آخرین برگ ازدفتر خاطرات احسان

احسان جان جات خیلی خالیه

آخرین برگ ازدفتر خاطرات احسان

احسان جان جات خیلی خالیه

دست نوشته های دوستان

میترا  

وقتی توی جاده افتادیم غیر باور بود برام تصادف احسان  ولی موقعی که به نزدیک کرمان رسیدیم وبا تماسی که با اقای فاریابی داشتیم  قرار بر این شد که به شهربابک بریم  دلم بکهو ریخت نمی تونستم اون موقعیت رو درک کنم  دلم میخواست برگدم وپشت سرم رو نگاه کنم وببینم همه اینها یک خواب بوده وقتی به خودم اومدم  توی شهربابک پشت امببولانسی بودیم که جسد احسان توی اون بود  دیگه حتی نای گریه کردن هم نداشتم  سه روز قبل   عروسی اون داداشش بود وپشت سرماشین داماد عروس کشونی میکردیم چقدر احسان مواظب بود امین تند نره  تا اون شب اتفاقی نیفته حتی وقتی امین با سرعتی که ازکنار ما در رفت علی با احسان شاید ۱۰۰ تا روتو اون خیابون شلوغ رفتند و۵۰ متر جلو تر از امین خلاف جهت ماشین هایی که می اومدند ترمز کردند که جلوی ماشین دامادو بگیرند برام جالب بود از حرکت احسان   تمام ماشینها تا منزل شاید ۱۰تا بیشتر نمیومدند اون وقت ما با ید حالا توی جاده پشت سر ماشینی میرفتیم که احسان توی اون خواب بود  نبود ببینه داداش بزرگش پشت سرش وداداش دیگرش امیر اقا جلوی ماشینش اسکورتش کرده بودند چقد برای برادر سخت اون لهظه  فقط تنها چیزی که شاید دلمو اروم کنه انشا.....که روحت تو اون دنیا شاد باشه  
 
 
----------------------------------------------------------------------------------------------------- 
محسن
خدا رحمتش کنه
علی جان برای شما و خانواده محترمتون صبر از خداوند خواستارم .
خدا وند نگهدار شما و خانواده محترمتون باشه
 ------------------------------------------------------------------------------------------------------
سجاد نظری
های تو که بخوابی عمیق  و سرد رفتی
 
تو قلبا سبز موندی اگرچه زرد رفتی

کتار خاطراتم با تو همیشه خندست

طرحی که از تو دارم شبیه یک پرندست

شب و روز پیش منی، تو هنوز پیش منی

تو هنوز تو سفره ی دل درویش منی


هرجا که باشی خوبه روشن و بی غروبه

غمی نداره تا هی به قلب تو بکوبه

تو اوج هر بی کسی همیشه سبز و زنده

بدون  دلواپسی  پر بزن  ای پرنده

شب و روز پیش منی، تو هنوز پیش منی

تو هنوز تو سفره ی دل درویش منی
------------------------------------------------------------------------------------------------------
سلام .تسلیت یک ناشناس را از صمیم قلب بپذیرید.خیلی درد ناک است عزیزی را از دست دادن.برادر مرده مرگ برادر داند.درد کشیده ام با تمام وجود دردتان را حس میکنم.صبر جمیل می خواد و یار شفیق.تحمل نمایید براین ازمایش خداوندی. اجرکم عندا الله. 
 
-------------------------------------------------------------------------------------------------------- 
میترا
 
احسان جان  دلم برات تنگ شده خیلی جات خالییه
اون قدر که فقط وقتی اسمت میاد بی وقفه اشک از چشمام میاد ودلم  اروم نمیشه  احساس خالی بودن میکنم تو این دنیا  تو نیستی  واقعا رفتی گرچه هنوز هم نمی خوام باور کنم  ولی یادت وعکسهایی که همیشه وقتی دوربینم رو دستم میگرفتم  سریع خودت رو تحویل میگرفتی  الکی الکی ۲۵۰ تا عکس تکی وخونوادگی ازت دارم اون وقت دنبال عکسهای   تو بودم احسان نمیدونی اوردن اسمت چقدر دلم رو خالی میکنه  یادت همیشه با منه سر مزارت یه قولی بهت دادم  تا عمر دارم به قولم وفا میکنم میدونی امروز هم پنجشنبه  روحت شاد  احسان همیشه فکر میکردم  اون وسیله بازی که یک زمانی برات گرفته بودم تا تشویق بشی برای ردرس خوندن خوشت نیومد ولی هیچ وقت هم فکر نمی کردم  بعد از گذشت چندین سال هنوز اونو نگه داشته باشیش  وقتی مامانت وسیلهاتو جمع میکرد دیدم قلبم درد اومد  که چه قدر یک انسان میتونه عاطفی باشه تو خصوصیت خیلی خوبت  شاد بودنت بود که همیشه توی مهمانیهمون میدیدیم همیشه تولهظه شادی باید یادت کنیم این برام خیلی سخت  همیشه از خدا می خوام جای خیلی خوبی داشته باشی  به یاد برادر کوچکم که از زمانی که توی ماشین به خاطر یک ماسک  اونقدر گریه میکرد تا اونو براش خریدن وتا زمانیکه به عنوان عضوی از خونواده شما شدم وراه یافتنت به دانشگاه  وقصر در رفتن سربازیت و گرفتن کارت پایان خدمتت و  ............
 
-------------------------------------------------------------------------------------------------------
سجاد نظری  
روحش شاد یادش گرامی من احسان جان را ۳ دفعه بیشتر در یزد ملاقات نکردم توسط دوستم وحید  ولی همین مدت کم کلی با هم جورشدیم واقعا شکه شدم
از طرف  خودم و خانوادم درگذشت ناگهانی دوست عزیزم را به خانواده محترمش تسلیت می گویم
روحش شاد
------------------------------------------------------------------------------------------------------
سجاد شریفی 
 
احسان جان یادت همسشه در خاطرم می ماند
اکنون که دارم وبلاگت را میبینم با اشکهایم برایت مینویسم ..... مینویسم که اینقدر رفتنت برایم ناراحت کننده است که هر شب و روز برایم تلخ و شده است. از خداوند برایت طلب بخشش و توفیق دیدنت در بهشت  را خواستارم. 
 
------------------------------------------------------------------------------------------------------ 
ارسلان فاریابی 
 
ای کاش تو بازآیی و من روی تو بوسم
در سجده روم صورت زیبای تو بوسم
هرجا که گذشتی و دمی جای گرفتی
آنجا بروم گریه کنان جای تو بوسم

احسان جان روحت شاد  
 
------------------------------------------------------------------------------------------------------ 
 مهشید
 
میدونم  اینها همه خواب بوده یک روز احسان از یه جائی که قائم شده میاد و باز هم این کابوس تموم میشه


کااااااااااااااااش همه ما از این کابوس وحشتناک بیدار شیم

سخته بخوایم باور کنیم این بیشتر از یه کابوسه
اصلأ مگه میشه یه روز من باشم و احسان نباشه؟؟؟؟؟نه امکان نداره..........نمیشه

احسان پسر عزیز گلمه ،باید باشه،باید 
 
------------------------------------------------------------------------------------------------------ 
مهشید 
 
 باورم نمیشه اینها عکس پسر گلم ،عزیز دلم،احسان من باشه

کاااااااااااااااااش نباشه ،کااااااااااااااااااااش نباشه
 
------------------------------------------------------------------------------------------------------ 
همیشه دم غروب که میشه ،بدجوری دلتنگ احسان میشم. 4 سالی میشد که اصلا ندیده بودمش .بدش که با امیر و امین اومده بود ، دیدمش ! چقدر بزرگ شده بود . با نمکتر و دوستداشتنی تر از قبل.
دلم برای هیجانی که همیشه تو وجودش بود تنگ شده. بازم شما بهش نزدیکید. میتونید بهش سر بزنید اما من چی؟ نمیدونید وقتایی که دلم میخواد پیشش باشم و نمیتونم باشم چه حالی دارم.

لبه ی دنیا همینجاست
تو هم از اینجا پریدی
تو همینجا از تمومه
عالم و ادم بریدی
میگذرم از همه دنیا
از تمومه سرنوشتم
تا که باورم شه با تو
پا برهنه تو بهشتم

روحت شاد احسان جون
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد