آخرین برگ ازدفتر خاطرات احسان

احسان جان جات خیلی خالیه

آخرین برگ ازدفتر خاطرات احسان

احسان جان جات خیلی خالیه

ششمین روز سفر ابدی احسان

یکشنبه ۲۸/۰۱/۱۳۹۰ 

امروز من تب شدیدی کرده بودم نمی دونم برای چی بود حدود ساعت ۱۲ بود که من و میترا رفیتم سر مزار احسان حدود یک ساعتی اونجا بودیم ولی من نای وایسادن نداشتم بعد از خوندن فاتحه و قرآن اونجا رو ترک کردیم رفتیم خونه ولی خونه خیلی دلگیر بود هر کسی تو عالم خودش در حال ختم قرآن بودند و میهمانان می آمدند و می رفتند ولی همچنان کسی باور نمی کرد که احسان از پیش ما رفته و دیگه قرار نیست پیش ما برگرده ولی اگر الان اینجا بود تو این جمعیت نمی گذاشت کسی آروم یا غمگین جایی بشینه یا با شوخی های بی موردش رو اعصاب همه را می رفت یا اینکه شروع به شادی کردن می کرد و همه رو از این عالم در می اورد 

 

 

 

احسان جان جات خیلی خالیه دلم برات تنگ شده کاش بودی با اون شوخی هات اعصابمو بهم می ریختی ای کاش ای کاش....  

 

.

پنجمین روز سفر ابدی احسان

شنبه 27/01/1390 

 

امروز قرار است که همگی به جیرفت برویم چون در جیرفت هم به مناسبت یادبود احسان مراسمی برگزار می شود. 

حدود ساعت 9 صبح بود که خانواده ما ودایی حمید،دایی مهدی،محسن،آقای احمدی، وسه تا از همسایه ها به سمت جیرفت حرکت کردیم  حدود ساعت 12 بود که به اونجا رسیدیم در بدو ورود در رستوران نارنج نهار خوردیم و بعد برای استراحت به سمت خونه حمید پسر عمه ام رفتیم . 

ساعت 3 عصر بود که آماده شدیم و به سمت مسجد ولی عصر حرکت کردیم در اونجا  همه فامیل و دوست وآشنا جهت ابراز همدردی اوده بودند. 

خلاصه یک مراسم خیلی خوب برگزار کردند. 

لازم به ذکر است که تمامی زحمات این مراسم را گلباز ، حمید و علی فاریابی کشیده بودند 

 

اینم کارت مراسم ترحیم 

چهارمین روز سفر ابدی احسان

جمعه 26/01/1390   

امروز ساعت 2 عصر رفتیم سر مزار احسان و یک تولد کوچک برای یکی از دوستان که قرار بود احسان در این مراسم باشد بر گزار کردیم و جای اونو  حسابی خالی احساس کردیم  چون توتمام مراسمها پایه اصلی شادی و شلوغی مجلس بود ولی توی این تولد جز ناراحتی و گریه چیز دیگری نبود. 

دوتا کیک و مقداری میوه خریده بودیم . مزارش رو تمیز کردیم و میوه وکیک را روی اون گذاشتیم و مراسم را بدون احسان برگزار کردیم و تا ساعت 6 اونجا بودیم 

 

اینم چندتا عکس از مراسم تولد