آخرین برگ ازدفتر خاطرات احسان

احسان جان جات خیلی خالیه

آخرین برگ ازدفتر خاطرات احسان

احسان جان جات خیلی خالیه

دلتنگی

امروز خیلی دلم گرفته هرچی می خوام فکر نکنم ولی نمی شه یاد کارها و حرفها و تکه کلامهاش که میفتم دلم ناآروم میشه و تمام غم های دنیا میاد سراغم   من نمی تونم برادرم پاره تنم رو فراموش کنم و بذارم از یاد همه بره همیشه با خاطراتش زندگی خواهم کرد .اون خیلی آرزوها داشت ولی بهشون نرسید کاش میشد نصف عمر منو می گرفتن ولی اون زنده بود تا به آرزوهاش برسه .  

احسان جان کجایی دلم خیلی برات تنگ شده 

 

 کاشکی همه اینها خواب بود 

  

سلام برادر

نمی دونم چی بگم ..

حالا که رفتی نمی دو نم چطوری با خاطراتت زندگی کنم 

گفتی من دیوونه بودم آره من دیوونه بودم چون حالا که نیستی نمی دو نم دیونه بازی هامو سر کی خالی کنم

تو رفتی هنوزم خاطراتت بامنه و تا ابد زنده میمونه

هنوزم هر شب و هر روز به یادت می نویسم....

دلتنگی های بیشترم رو پشت اشک های اسمون می ریزیم تا که معلوم نباشه چقدر دوستت داشتم .

رفتی اما نگفتی خداحافظ من هم نگفتم خداحافظ  چون هنوزم با منی توی قلبم تا همیشه...

اما خداحافظ خداحافظ به ظاهر و خوش آمدی به این قلب که نداره هیچ قراری

هفتمین روز سفر ابدی احسان

دوشنبه ۲۹/01/۱۳۹۰ 

 

امروز هفتمین روز سفر احسان از پیش ما است دلم خیلی گرفته و جای خالیش گوشه گوشه خونه حس می شود. 

از همه جا اومدن تا در  مراسم هفتم احسان شرکت کنند و با ما ابراز همدردی کنند نهار امروز را دایی حمید متقبل شده است من وامیر و رضا دایی مهدی رفته بودیم برای چاب بنر همه جا را زدیم تا بالاخره توانستیم یک جایی رو پیدا کنیم تا عکس رو برامون چاپ کنند و بعد از اونجا رفیم نجاری و یک کلاف چوبی برای عکس آماده کردیم . 

حدود ساعت ۳ بود که من امیر و تعدادی دیگر رفتیم مزار تا برای مراسم اونجا رو آماده کنیم وقتی رسیدیم دیدیم که خیلی ها ازقبل آمده بودند ولی قرار بود مراسم ساعت ۴:۳۰ بر گزار شود 

اونجا هر کسی یه کاری می کرد تا مراسم با شکوه برگزار شود خلاصه ساعت ۴ بود که تقریبا همه اومده بودند مراسم راشروع کردند مداح زیارت عاشورا می خواند و همه در حال گریه کردن بودند مثل اینکه ظهر عاشورا باشد در این میان مامان که برای اولین بار بود که سر مزار احسان میومد خیلی بی تابی می کرد  تا اینکه از حال رفت اونو سوار ماشین کردند وبردند . تا ساعت ۶ همه اونجا بودند و بعد برای پذیرایی به سمت تالار کسری رفتیم و در اونجا یک مراسم خیلی زیبا به همراه مداحی و زیارت عاشورا برگزار شد و در اختتامیه مراسم امیر و مهشاد کلیپی از عکس و فیلم احسان آماده کرده بودند که اونجا پخش شد هنگام پخش همه از کوچیک و بزرک گریه می کردند.خلاصه مراسم هم به پایان رسید و همه رفتند و ما مونیدم و جای خالی احسان چون بعد از یک هفته شلوغی دور وبر ما خالی شد و تازه جای خالیش ببش از همیشه احساس می شد 

 

اینم کلیپ پخش شده مراسم  

 

تعدادی عکس مراسم هفتم