آخرین برگ ازدفتر خاطرات احسان

احسان جان جات خیلی خالیه

آخرین برگ ازدفتر خاطرات احسان

احسان جان جات خیلی خالیه

سنگ مزار

نظرات 7 + ارسال نظر
سحر سه‌شنبه 3 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:17 ب.ظ http://atash-eshgh.persianblog.ir

سلام واقعا خیلی دلم میخواست بیام مراسم چهلم ولی نشد آخه توی بیمارستان بودم ببخشید

میترا چهارشنبه 4 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 05:49 ب.ظ

به روزهایم رنگ دانایی واگاهی ببخش

تا بدانم هر رویداد وهر وقوع حادثه اثبات چیست

خدایا می دانم ندانستن دیروزم اتفاقی نبود

و میدانم درک امروزم را که تصادفی نیست

می دانم امروزم اگر زیباست به خاطر روزی ام در این روز است

و میدانم قرار دانسته هایم امروز شده

پس دیگر ای کاش ها معنا ندارد

گله وشکایت جایی در درونم ندارد

حسرت وافسوس ندارد

جایی برای دل خوری از زمین و زمان وجود ندارد

امروز بخشیدن برایم فعل نیست بلکه جرئی ار وجودم است

خدایا چه سخته تحمل داغ عزیزان کاش میشد باور کرد .........

[ بدون نام ] جمعه 4 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 06:51 ق.ظ

saite besiar khubist baraye khanevadeye ishan arezooye salamati mikonam khodavand ishan ra biamorzad

صفیه سه‌شنبه 22 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 12:49 ب.ظ

شبها زغم دوری تو خواب ندارم
رحمی به دلم کن که دگر تاب ندارم
از بس زغم دوری تو گریه نمودم
چشمم به زبان آمدوگفت که
دگر اشک ندارم.......
احسان جون دروغه یه دروغ بزرگه که تو رفتی دروغه.........
احسان کی میای از بس عکستو نگاه کردم و گریه کردم خسته شدم زود بیا بگو رفتنت دروغه

تینا شنبه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 07:41 ب.ظ

واقعا متاسفم

رضا پنج‌شنبه 8 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 12:28 ب.ظ

سلام من هم این درد رو دارم می کشم من هم دوستی داشتم که برام مثل داداشبود واز دستش دادم فقط17 سالش بود اسمش احسان بود وبلاگ دوست من هم تا فردا راح میفته ادرسش رو میزارم

ناشناس پنج‌شنبه 30 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 05:26 ب.ظ

سلام ناشناس هستم تنها کسی که خیلی خاطرات حس ها عشق ها دوستداشتن ها بین ما بود احسان خیلی خیلی دوستم داشت وقرار ازدواج بینمون بود حتی حلقه وکادوها یی که بهم داده بود تولدی که واسم گرفته بود ونامه هایی که بهم داده بود وصدای ضبط شدش که واسم شعرخوانده بود وزجرهایی که بخاطرمن این چندسال کشیدوتا دوهفته قبل از فوتش واسم اف گذاشته بود وهمیشه به یادم بود یه سری عکس و فیلم ازش دارم که نمیتونم بفرستم اما من کنار کشیدم وسرعهدو قولو قرارمون نموندم ورفتم قسمت هم نبودیم ومن العان زندگی خوب وایده ال وخوشبختی دارم اما احسان حیف شد وزمانی که خبرفوتشو شنیدم باورم نشد ویاد دوران گذشته افتادم ودیوانه شدم عذاب وجدان گرفتم که بعداز 2سال با همه خاطره وقولو قرارها ومحبتهایی که احسان بمن کرده بود وباتمام عشق ووجودش وصداقتش دوستم داشت وحتی کل خانوادش از جریان ما باخبربودن ومنو دیده بودن اما تلخ ول کردمو رفتم و احسان اینو باورنداشت وسختش کردوبه هردری زد منو برگردونه نشد حتی خیلی اذیتم کرد اما نشد قسمت هر کدوممون چیز دیگه رقم خورده بود وامیدوارم خدا به خانوادش ومامانش صبربده سخته خیلی اما هر2هفته سرمزارش میرم منم دوستش داشتم اما دیگه.....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد