آخرین برگ ازدفتر خاطرات احسان

احسان جان جات خیلی خالیه

آخرین برگ ازدفتر خاطرات احسان

احسان جان جات خیلی خالیه

برادرجان جات خیلی خالیه

ای که بی تو خودمو تک و تنها میبینم
هر جا که پا میزارم تورو اونجا میبینم
یادمه چشمای تو پر درد و غصه بود
قصهء غربت تو قد صدتا قصه بود

یادتو هرجا که هستم با منه داره عمره منو آتیش میزنه

تو برام خورشید بودی توی این دنیای سرد
گونه های خیسمو دستای تو پاک میکرد
حالا اون دستا کجاس اون دوتا دستای خوب
چرا بیصدا شده لب قصه های خوب
من که باور ندارم اون همه خاطره مرد
عاشق آسمونا پشت یک پنجره مرد
آسمون سنگی شده خدا انگار خوابیده
انگار از اون بالاها گریه هامو ندیدی

یادتو هرجا که هستم با منه داره عمره منو آتیش میزنه

نظرات 4 + ارسال نظر
میترا پنج‌شنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 08:14 ب.ظ


احسان جان دلم برات تنگ شده خیلی جات خالییه
اون قدر که فقط وقتی اسمت میاد بی وقفه اشک از چشمام میاد ودلم اروم نمیشه احساس خالی بودن میکنم تو این دنیا تو نیستی واقعا رفتی گرچه هنوز هم نمی خوام باور کنم ولی یادت وعکسهایی که همیشه وقتی دوربینم رو دستم میگرفتم سریع خودت رو تحویل میگرفتی الکی الکی ۲۵۰ تا عکس تکی وخوانوادگی ازت دارم اون وقت دنبال عکسهای تو بودم احسان نمیدونی اوردن اسمت چقدر دلم رو خالی میکنه یادت همیشه با منه سر مزارت یه قولی بهت دادم تا عمر دارم به قولم وفا میکنم میدونی امروز هم پنجشنبه روحت شاد احسان همیشه فکر میکردم اون وسیله بازی که یک زمانی برات گرفته بودم تا تشویق بشی برای ردرس خوندن خوشت نیومد ولی هیچ وقت هم فکر نمی کردم بعد از گذشت چندین سال هنوز اونو نگه داشته باشیش وقتی مامانت وسیلهاتو جمع میکرد دیدم قلبم درد اومد که چه قدر یک انسان میتونه عاطفی باشه تو خصوصیت خیلی خوبت شاد بودنت بود که همیشه توی مهمانیهمون میدیدیم همیشه تولهظه شادی باید یادت کنیم این برام خیلی سخت همیشه از خدا می خوام جای خیلی خوبی داشته باشی به یاد برادر کوچکم که از زمانی که توی ماشین به خاطر یک ماسک اونقدر گریه میکرد تا اونو براش خریدن وتا زمانیکه به عنوان عضوی از خوانواده شما شدم وراه یافتنت به دانشگاه وقصه در رفتن سربازیت و گرفتن کارت پایان خدمتت و ............

سجاد نظری پنج‌شنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 11:17 ب.ظ

روحش شاد یادش گرامی من احسان جان را ۳ دفعه بیشتر در یزد ملاقات نکردم توسط دوستم وحید ولی همین مدت کم کلی با هم جورشدیم واقعا شکه شدم
از طرف خودم و خانوادم درگذشت ناگهانی دوست عزیزم را به خانواده محترمش تسلیت می گویم
روحش شاد

سجاد شریفی پنج‌شنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 11:25 ب.ظ

احسان جان یادت همسشه در خاطرم می ماند
اکنون که دارم وبلاگت را میبینم با اشکهایم برایت مینویسم ..... مینویسم که اینقدر رفتنت برایم ناراحت کننده است که هر شب و روز برایم تلخ و شده است. از خداوند برایت طلب بخشش و توفیق دیدنت در بهشت را خواستارم.

مهشید جمعه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 04:39 ق.ظ

باورم نمیشه اینها عکس پسر گلم ،عزیز دلم،احسان من باشه

کاااااااااااااااااش نباشه ،کااااااااااااااااااااش نباشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد